خبرنامه امیرکبیر: صدها تن از دانشجویان دانشگاه شیراز با اعتراض به حضور علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در دانشگاه شیراز جلسه سخنرانی وی را با تشنج و اعتراض همراه ساختند.
در جلسه سخنرانی علی لاریجانی که توسط جامعه اسلامی دانشگاه شیراز برگزار گردید، دانشجویان مراجعه کننده با درب های بسته روبرو شدند. در حالی که اعلام شده بود این برنامه رأس ساعت 4 عصر روز پنجشنبه آغاز خواهد شد، اما دهها تن از دانشجویان منتقد دانشگاه شیراز از ساعت 2 در پشت درب تالار فجر حاضر شده بودند تا بتوانند در جلسه حضور یابند. این در حالی بود که بسیاری از صندلی های سالن بصورت گزینشی از قبل پر شده بود.
ساعت 4 جمعیتی بین 600 تا 700 دانشجوی دانشگاه شیراز در پشت درب خواهان حضور در سالن بودند، اما درب سالن به روی آنان بسته ماند. تنها حدود بیست تن از دانشجویان منتقد توانستند با تلاش فراوان خود را به داخل سالن برسانند، اما از بردن هرگونه وسیله شخصی همچون گوشی همراه یا پلاکارد توسط آنان جلوگیری شد.
در داخل سالن دانشجویان منتقد با وجود تعداد کمی که داشتند، با سر دادن شعارهایی همچون “نصر من الله و فتح قریب، ننگ بر این دولت مردم فریب”، “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر طالبان”، “دانشجوی زندانی آزاد باید گردد”، “مجلس فرمایشی نمی خواهیم، نمی خواهیم”، “”مجلس بی کفایت ، وزیر فوق دیپلم همینه همینه” و خواندن سرود یار دبستانی، اعتراض خود را نسبت به فضای حاکم بر کشور اعلام کردند.
در حالی که لاریجانی صحبت های خود را با بحث های تاریخی آغاز کرده بود، دانشجویان منتقد با اعتراض به سخنرانی وی خواستند که پیرامون مشکلات کنونی همچون فقر، تورم، فسادهای اخلاقی مدیران، سهمیه بندی جنسیتی و بومی گزینی، لایحه حمایت از خانواده، مدرک کردان و … توضیح دهد.
اگر چه جامعه اسلامی قصد داشت پرسش و پاسخ را تنها به صورت کتبی برگزار کند، اما دانشجویان منتقد با اعتراضات خود، نماینده شان را به پشت تریبون فرستادند. وی نمایندگان مجلس را به دلیل رد صلاحیت های گسترده، نمایندگان واقعی مردم ندانست. این دانشجو از کادر مدیریتی دانشگاه شیراز که انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز را منحل نموده است، به شدت انتقاد کرد. وی در ادامه سخنان خود به ابراز تنفر از سیاست های دولت احمدی نژاد پرداخت که بلافاصله تریبون وی قطع گردید و حامیان احمدی نژاد به سمت وی حمله ور شدند.
اما در بیرون سالن، صدها تن از دانشجویان با سردادن شعار “جامعه اسلامی خجالت، خجالت” خواستار حضور در سالن بودند. این دانشجویان که به شدت به فرمایشی بودن جلسه اعتراض داشتند، با تجمع و سردادن شعار، به بیان اعتراضات خود پرداختند.
برخی از شعارهای دانشجویان عبارت بودند از: “مجلس بی کفایت، مایه ی ننگ ملت”، “دیکتاتور حیا کن ، دانشگاه را رها کن”، “لاریجانی حیا کن ، دانشگاه را رها کن”، “لایحه ضد زن، توهین به هرمرد و زن”، ” نصرمن الله و فتح قریب وای بر این مجلس مردم فریب”، “مدعی عدالت خجالت، خجالت”، “ستاره دانشجو مدال افتخار است”، ” کردان مدارکت کو؟! مجلس نظارتت کو ؟!”، ” گر تیر و فتنه بارد، جنبش ادامه دارد”.
دانشجویان همچنین پلاکاردهایی با مضامین زیر در دست داشتند: “سهمیه بندی جنسیتی = انقلاب فرهنگی دوم”، “وزیر متقلب = انتخابات مخدوش”، “مجلس خانه ملت است یا محل ضرب و شتم دانشجویان ستاره دار!؟”، “بومی سازی پذیرش دانشجو = بی عدالتی”، “خواست ما دانشجویان استیضاح کردان و پیگرد قضایی وی”.
پس از پایان جلسه و در حالی که لاریجانی تحت تدابیر شدید امنیتی از سالن خارج می شد، دانشجویان بر شدت اعتراضات خود افزودند و به سر دادن شعارهای “دانشجوی زندانی آزاد باید گردد”، “دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد”، “مرگ بر دیکتاتور”، “عاملان سرکوب، از ظلم تان به خشمیم” پرداختند.
در پایان دانشجویان با سردادن شعار “دانشجوی احضاری، تو افتخار مایی”، حمایت خود را از دانشجویانی که اخیراً به کمیته انضباطی دانشگاه شیراز احضار شدند، اعلام نمودند.
شایان ذکر است این مراسم تحت تدابیر شدید امنیتی و با حضور نیروهای نظامی، اطلاعاتی، نیروهای حراست و خودروهای پلیس در محوطه دانشگاه برگزار شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر حسینی
وزیر محترم امور اقتصادی و دارایی
به منظور اجرای صحیح قانون مالیات بر ارزش افزوده و بررسی موانع و مشکلات و رفع نگرانی ها و ایجاد رضایتمندی درمودیان محترم ضروری است با هماهنگی وزارت بازرگانی و سایر دستگاه ها و سازمانهای ذیربط و به ویژه مشارکت و بهره گیری از نظرات نمایندگان اصناف مختلف ظرف مدت دو ماه برنامه عملیاتی و راهکارهای مناسب جهت اجرای قانون مذکور را تهیه و به اینجانب ارایه نمایید.
بدیهی است که تا زمان تهیه و ابلاغ دستور العمل های لازم و تمهید شرایط مناسب، اقدامات مربوط به اخذ هر نوع وجوه در اجرای این قانون متوقف خواهد بود .
بنام یگانه حق
این نوشته رو دوست خوبم پلووتون برام فرستاده و خواسته بزارمش تو وبلاگم
ازش ممنونم
حرفام تو گلوم گیر می کنه و جرئت گفتنش رو ندارم. باور کن خیلی ها ناراضی ان اما همین جرات نوشتن واقعا هنریه که هرکسی نداره. چیزی نوشتم که می ترسم بذارم جایی که با اسم خودمه. از این می ترسم که منم مثل اون وبلاگ نویسه بشم. نمی دونم این مملکت که هیچ چیزش معلوم نیست چه بلایی می خواد سرم بیاره اما می دونم حتی اگه وبلاگ دیگه ای باز کنم و با اسم ناشناس باشم به این سرعت نمی تونم بازدید کننده هاشو برای پست هام زیاد کنم. منو می شناسی، وبلاگم زیاد اومدی و تاحالا زیاد ازت نظر داشتم و حتی تو لینک هامم هستی و منم تو لینکهات هستم! همیشه مطلباتو می خونم و قبلاها همیشه واسش نظر می ذاشتم اما حالا مثل موش کور از همه چیز، از زنده بودنم حتی از اسم واقعیم می ترسم.نمی دونم، می تونی برام مطلبی که می ذارم رو بذاری رو وبلاگت؟ البته مجبورت نمی کنم چون وقتی خودم جرئتشو ندارم انتظار داشتن از کس دیگه ای که بخواد واسم این کارو انجام بده توقع زیادیه اما اگر دیدی می تونی واقعا خوشحال می شم. آخرشم می خوای بنویس که این حرفهای تو نیست اما واقعا دلم می خواد خیلی چیزهارو به آدمهای اطرافم که بدون هیچ فکری حرفهاشونو پرتاب می کنن بگم. در هر صورت از اینکه می نویسی و از اینکه هستی ممنونم امین آزاد!
آدم خندش می گیره از این طرح هایی که شب خواب می بینن و صبح اجراش می کنن.
این همه پول هزینه ی این کارت سوخت ها و هوشمند سازی سوخت شد، این همه پول خرج شد که تو کل کشور تمام پمپ بنزین ها به هم مرتبط باشن و کارت خون باشن اون وقت این طرح قراره برداشته بشه...چند میلیارد تومان؟!
طرح آمار اقتصادی خانواده رو گذاشتن که مثلا به گفته ی خودشون مردم نباید تو یارانه گرفتن با هم برابر باشن، حالا همون جنسی که مثلا دو هزار تومان می خریدیم باید ده هزار تومان بخریم بعد هشت هزار تومان بریزن تو حسابمون! آخر این طرح هم مشخصه به کجا می رسه بعد یه مدت دیگه این پول ها رو نمی دن و تورممون می شه مثل کشور زیمباموه!
آقای رئیس جمهور هم که بعد از برگشت از سازمان ملل فرمودند که تمام جهان آرمان های جمهوری اسلامی رو از ما طلب می کردن، باید هرچی زودتر این مشکل های پیش پا افتاده ی جوون ها رو حل کنیم چون الان تمام دنیا چشم به راه برنامه ای هست که ما قراره بهشون بدیم چشم به راه آرمان های کشور ما هستن!! جالب تر از همه این بود که می گفتن اسرائیل چه حقی داره تو امور کشورهای دیگه دخالت کنه وقتی تو امور کشور خودش هنوز موفق نبوده و بعد خودش از فلسطین می گفت. 3 دقیقه ی اول حرفش هم که دعا های عربی خوند. من نمی دونم این رئیس جمهور نماد چی ما هست! برگشته گفته من از تمام امور مملکتی خبر دارم هر روز صبح از قصابی سر کوچمون قیمت ها رو می گیرم! یادمه واسه گوجه فرنگی هم یه همچین چیز مشابهی قبلا گفته بود. حالا هم که رهبر برگشتن گفتن تو برای 5 سال آینده برنامه ریزی کن من نمی دونم چرا خود آقای احمدی نژاد این حرفهایی که می زنه برای کشوری بدبختی که حالا رئیس جمهورشه عملی نمی کنه. برگشته گفته باید تو اسرائیل یه رفراندوم آزاد بشه اگر اسرائیل مطمئنه که مردم کشورش این حکومت رو می خوان. تو سازمان ملل گفته 98? مردم منو می خوان!! بعد هم مثال زدن واسه خبرنگار که فکر کن از 200 میلیون نفر که رانندگی می کنن 1 میلیون نفر خطا کار باشن ما که نباید به خاطر اون 1 میلیون نفر کار کنیم پس اون 199 میلیون نفر دیگه چی می شن در صورتی که نظام دموکراسی می گه همون 1 میلیون نفر مهمه که اون ها هم راضی باشن. من نمی دونم این آمار 98? از کجا به گوششون خورده شاید اون هم از همسایه های محل و شاید هم آمار "بلی" انقلاب رو به حساب خودشون می ذارن اونم مال 30 سال پیش! که تو این 30 سال می بینیم دبی که خاک خالی بود حالا چی شده!! اگه واقعا اونقدر مطمئنن که این ملت راضیه 98? این حکومت رو می خوان چرا خودشون رفراندوم آزاد برگزار نمی کنن؟! چرا رهبر برگشته گفته برای 5 سال دیگه برنامه ریزی کن، یعنی انتخابات سال دیگه کشکه و خیانت در امانت در حق رای های مردم می شه؟!
کشور ما یه کشور گرم سیره. بین دو خط... بی خیال جغرافیا، خودت اصلا مگه نمی بینی چقدر در سال ما آفتاب داریم؟! چرا وقتی انرژی هسته ای یه چیز از مدافتاده ای تو جهانه ما انقدر اصرار داریم که داشته باشیمش؟! تمام کشور های اروپایی آرزوی هوای کشور مارو دارن اونوقت ما که می تونستیم با نصف این هزینه ای که روزانه برای انرژی هسته ای و غنی سازیش به کار می ره از انرژی خورشیدی استفاده کنیم و این همه خطر رو به جون نخریم که اگه منفجر بشه تا شعاع 60 کیلومتر زندگی نابود شه و تا سالها خطرش تو محیط بمونه، احتمالا یه چیزی مثل هیروشیمای ژاپن که البته من فکر نمی کنم ما مثل ژاپنی ها لااقل بعد از این حادثه عرضه ی جمع کردن و دوباره شروع کردن رو داشته باشیم، بدون هیچ فکری از خودمون ما هم می گیم آره!! انرژی هسته ای حق ماست و کشورای دیگه دارن حق خوری می کنن!
چیز جالبی هم که هست گفتن بانک ها نباید سود بگیرن چون ربا حساب می شه در صورتی که مثلا کسی که سال 40 ازدواج کرده و مهریش 100 سکه باشه ارزش اون 100 سکه با نرخ روز حساب می شه اون وقت کسی که وام یک ساله می گیره با این نرخ تورم 25? تو کشور یعنی سال بعد همون قدر که گرفته پس بده!!مثلا یه انبوه ساز رو در نظر بگیریم که 1 میلیارد از بانک وام می گیره کلی هم خونه می سازه و بعد از فروشش هم کلی سود می بره اون وقت سال بعد باید 1 میلیارد پس بده؟! پس این پول تو جامعه چه جوری گردش پیدا می کنه؟! آقای احمدی نژاد با خوشحالی از وضعیت نابسامان اقتصادی آمریکا و بانک هاش صحبت می کرد اما انگار خبر نداره که بانک های ایران به خاطر همین صحبت ایشون دیگه وام نمی دن! و اینطوری می شه که رئیس بانک مرکزی استعفا می ده و واقعا آدم نمی دونه آینده ی کشور داره به چه سمتی می ره.
اگر نفتمون تموم شه ما چی داریم که به جهان عرضه کنیم و پول وارد مملکتمون بشه؟ چین هیچی هم وارد کشورهای دیگه نکنه عروسک هاشو داره که پولی که فقط از اون در می یاره 2برابر پولیه که ما از نفت در می یاریم، ترکیه با اینکه هیچ چیز خاصی برای دیدن نداره اما آمار جهانگردیش تو دنیا جزو اولاست. تازه تو میدون اصلی استانبول(تکویم) هم مجسمه رضا شاه رو گذاشتن به احترام آتاترک و تو خیابونی که به سمت بشیک تاش می ره عکس های آتاترک و رضاشاه رو گذاشتن که تو اون عکسها کوچیک بودن آتاترک نسبت به رضاشاه رو کاملا حس می کنی.حتی افغانستان هم نمی دونی از کشت تریاک و اینا چقدر پول در می یاره. این همه جای دیدنی که داریم، این همه جاهای تاریخی اون وقت دبی که خاک و آهنه که حتی تو خیابون هاش آدم رد نمی شه(!) و همه تو ماشینن یا تو بازار به خاطر کنسرت ها و امکانات اقامتی که می ده این همه...
چرا وقتی این همه آدم ناراضی ان سکوت می کنن و انتظار دارن کس دیگه بلند شه تا بعدا اگه دیدن بلایی سر اون آدم نیومد بلند شن و بگن آقا ما ناراضی هستیم! نه آمریکا می خوایم بیاد دخالت کنه نه جای دیگه، خودمون بیشتر از همه می فهمیم که ما چی می خوایم. حرف این نیست این حکومت بره، حکومت دیگه ای بیاد نه هرچیز دیگه ای که بیاد بدتر از این می شه. حتما هستن کسایی که تو این حکومتن و اونقدر دیدن و گرفتن که دیگه چشماشون سیر شده و بخوان دیگه واسه ایران کار کنن واسه این همه بدبختی که سرپوش می ذارن روش. ما تو عمق مشکل های روزمره ی خودمون غرق می شیم و وقت بیرون آوردن سرمونو نداریم تا بفهمیم 150 نفر مردن یعنی چی، هر روز چندصد نفر تو جاده مردن یعنی چی. برامون عادی شده، می بینی؟! مردن اونقدر عادی شده که می تونیم با انگشت هامون 150 نفر رو بشمریم، می تونیم 1500 نفر هم بشمریم. 15000 تا هم همین طور. می بینی؟! ما هم از مرگ سیر شدیم. اونقدر سیر شدیم که حالا بودن یا نبودش برامون فرق نداره و همچین به زندگی چنگ زدیم که نه، ما نمی میریم! وقتی یه دختر رو گشت ارشاد می گیره دورش جمع می شیم و تماشا می کنیم. اگه این دختر خواهر، زن، مادر یا فامیل ما بود، باز هم ما می تونستیم انقدر بی تفاوت باشیم؟ چه فرقی می کنه.
دین چیز قشنگیه که آدم باید باهاش ارامش پیدا کنه نه اینکه از ترسش هرکاری که می خواد زیر پوستش انجام بده. تمام دنیا بهترین لحظه هاشون، حتی عقدشونو تو کلیساشون انجام می دن اونوقت ما که دم از خدا و مسلمون بودن می زنیم مسجد جاییه فقط برای ختم و عزاداریهامون. حتی وقتی می ریم هم دیگه اون آرامش رو بهمون نمی ده. وقتی با خدا کار داریم و به یه جا نیاز داریم که دور از خودمون باشیم و باهاش حرف بزنیم مسجد دیگه اون جایی نیست که ما بتونیم.
می خوام صد سال بهشت نرم اگه قرار باشه به خاطر بهشت رفتن زمین خدا رو نابود کنم و با نابود کردن جایی ازش برم بالا و بگم دیگه بهشت مال منه! آخر تمام این حرفها فقط یادت باشه:
"خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سروکاری ندارد که دهقانش برای دیگران کشت"
البته مطمئن باش از سال دیگه خودم تو وبلاگم خیلی چیزها رو می نویسم، با اسم خودم. امسال درگیر مسائل دانشگاهیمم. تا الان خیلی اذیتم کردن اما سال دیگه، دیگه زیر دستشون نیستم و خودم پا به پای تو، طنز جدی سیاسی با اسم خودم می نویسم!
راستی، عیدت هم مبارک.
امین آزاد
راستی پلوتون عزیز داشتن یه وبلاگ و نوشتن توش اینقدر ها هم که فکر می کنی ترسناک نیست
نگارش این داستان اگرچه تکراری و کسل کننده است و برای من داستانی فراموش شده است اما برگ زرین دیگری بر کارنامه ی بانیان آن خواهد افزود، کارنامه ای که از فرط نمرات و صفحات درخشانش همچون مثنوی هفتاد منی می ماند که امیدوارم کثرت اوراق آن زنگی در گوش منادیان حقوق بشر به صدا درآورد و آنان را بیش از پیش به تکاپو وادارد.
شهریور ماه هشتاد و پنج مطلع شدم پس از شرکت در کنکور سراسری در رشته ی مهندسی صنایع دانشکده ی فنی مهندسی گلپایگان که آن روزها به نام صنعتی شریف و شعبه ی از آن معروف بود پذیرفته شده ام. دانشگاه همانقدر که برای همه ی همسالانم جذاب است برای من و هم کیشانم چون دژی ناشناخته بود که نزدیک سی سال درهایش بروی ما بسته بود. چون روز روشن بود که گشایش درب دانشگاه هم چیزی نیست جز بازی جدید برای بازیچگان مظلومی مانند ما. حتی فکر می کردم ثبت نام اولیه هم انجام نخواهد گرفت اما اینگونه نشد و ثبت نام بدون هیچ حرف و حدیثی انجام گرفت. اگرچه پایان کار بدیهی و روشن بود اما تصمیم گرفتم برای اینکه بهانه ای در دست اولیای امور نباشد از هرگونه اقدامی که شاید باعث ایجاد حساسیتی گردد دوری کنم. لذا از اقامت در خوابگاه دانشجویی انصراف داده و رهسپار مهمانسرای شهر گشتم و با جدیت مشغول تحصیل شدم. هوش و حواسم را فقط و فقط متمرکز درس و کتابم کردم و از هرگونه فعالیت سیاسی و اعتراضی که در بین دانشجویان معمول است احتراز جستم.
آری، ترم اول با وجود تمام نگرانی ها و بلاتکلیفی ها، برای من با موفقیت کامل سپری شد و من به عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شدم و البته از همه مهمتر دوستانی یافتم که بر خلاف اولیای امور رفتارشان با من مملو از انصاف و انسانیت بود و عدالتخواهی و صداقتشان بعدها بیش از پیش بر من اثبات گردید. بهمن ماه 85 برای انتخاب واحد ترم دوم به دانشگاه مراجعه کردم که مسئول آموزش دانشکده به من اطلاع دادند که به دلیل مشکلی نمی توانند انتخاب واحد مرا بپذیرند و من باید به مسئول حراست دانشکده جناب آقای بیاتی مراجعه کنم. هماندم در دل با خود گفتم :" پس اتفاق افتاد، خداحافظ تحصیلات عالیه، خداحافظ مهندسی صنایع و خداحافظ صنعتی شریف گلپایگان."
وقتی به مسئول حراست دانشکده مراجعه کردم ایشان اظهار داشتند پرونده شما نقصی دارد که باید بررسی و برطرف شود و رسیدگی را به فردا موکول کردند. گویا سندروم "فردا مراجعه کنید" به شهر کوچک گلپایگان و دانشکده کوچک ما نیز سرایت کرده بود. البته اینکه چطور یک ترم کامل طول کشیده بود تا مسئولین این دانشکده کم جمعیت که روی هم رفته 400 نفر دانشجو ندارد متوجه نقص پرونده من شدند و آن هم درست در موقع انتخاب واحد اندکی جای تعجب داشت. قضاوتش با شما.
بالاخره بعد از چند روز مراجعه مسئول حراست به من گفتند که نقص پرونده شما مربوط به بخش مذهب است که هیچ کدام از چهار مذهب موجود را انتخاب نکرده بودم. پاسخ من نیز روشن بود، چون به هیچ کدام از مذاهب نامبرده در فرم مربوطه اعتقاد نداشتم و در نهایت بنابر درخواست ایشان در فرم مربوطه اعتقادم به دیانت بهایی را مرقوم داشتم و در نتیجه پس از چند روز ایشان از طرف ریاست دانشکده آقای دکتر اکبری به بنده شفاها ابلاغ کردند که به دلیل اعتقادم به دیانت بهایی بنده دیگر حق انتخاب واحد و تحصیل در این دانشکده را نخواهم داشت.
و اما بشنوید از ملاقات پربار من با ریاست دانشکده، جناب آقای دکتر اکبری:
اگرچه مسئول حراست قبلا از قول ریاست دانشکده، دلیل ممانعت از انتخاب واحد بنده را اعتقادم به دیانت بهایی عنوان کرده بودند اما ایشان در ملاقات حضوری سخنی دگرگونه اظهار داشتند. حدود ربع ساعت بنده در دفتر ایشان به اقامه ی انواع ادله نقلی و عقلی و شاید هم غیر عقلی پرداختم و آنچه از قوانین چه از نوع اساسی و چه غیر اساسی که می دانستم را برای ایشان بازخوانی کردم که دستور شما باعث توقف انتخاب واحد بنده شده و شما باید جوابگو باشید اما جواب ایشان بجز این جمله چیزی نبود :"به من مربوط نمی شود. من اطلاعی از مشکل شما ندارم. باید به وزارت خانه (علوم) مراجعه کنید." و البته به وزارت علوم و همچنین سازمان سنجش مراجعه کردم و راهروها و اتاق های بسیار را در این ادارات پیمودم و نامه هایی که دست به دست با یک مهر و امضا و یک نامه ارجاعی ضمیمه شده از جایی به جایی دیگر فرستاده میشد تا در انتهای این کلاف سردرگم به جناب آقای دکتر نوربخش مسئول گزینش استاد و دانشجو سازمان سنجش ختم شد. ایشان هم در چند نوبت ملاقات حضوری ضمن ابراز همدردی با من داغدار، این نکته را خاطرنشان کردند که از هیچ کوششی برای مطالبه حقوق پایمال شده جوانان بهایی فروگذار نکرده اند. به راستی این همه احساس مسئولیت، این همه انسانیت و این همه عدالتخواهی در بین مسئولین کدام کشور یافت میشود؟
در نهایت هم آب پاکی را روی دستان بنده ریختند : "شما برو خونت، اگر بهبودی در وضعیت حاصل شد خودمون خبرت می کنیم." باش تا صبح دولتت بدمد.
به هر ترتیب یک ترم تحصیل من در دانشکده فنی مهندسی گلپایگان و البته در حدود یک ترم دیگر تلاش و دوندگی بین تهران و گلپایگان و در میان راهروها و اطاق های وزارت علوم و سازمان های تابعه و مصاحبت مدیران ارشد این وزارتخانه، سپری شد و برای من خاطره ای ماند از دانشگاه و تحصیلات عالیه. تحصیلات عالیه ای که قانون اساسی کشورم وعده داده است که همه ی مردم صرف نظر از اعتقاداتشان حق بهره مندی از آن را دارند و هیچ انسان ایرانی را نمی توان از آن محروم کرد. اما نه تنها غمزده و پشیمان نیستم بلکه سربلند و خوشحالم که به خاطر به دست آوردن امتیاز تحصیل پای بر روی اعتقاداتم نگذاشتم که اصلاح و اعتلای وطن عزیزم و خدمت به آن جزء لاینفک این اعتقاد است و من ایمان دارم که آه مظلوم عاقبت گریبان ظالم را خواهد فشرد و پروردگار عالم از ظلم احدی نگذشته و نخواهد گذشت.
آرش شاهسوندی
22/7/87
به موازات این جریان در قلب بازار تهران گروهی ناشناس به فروشگاههای بازار حملهور شدند. این گروه ناشناس در شرایطی به بازاریان حمله میکردند که تمام روسای اتحادیههای صنفی وابستگی این افراد به صنوف را به شدت تکذیب میکردند. برخی از روسای اتحادیههای صنفی مانند صنف طلافروشان از مصاحبه با رسانهها منع شده بودند ولی دیگران روایت میکردند که مهاجمان هیچ وابستگی به بازار نداشتهاند.
منابع آگاه این گروه را با ظاهری خاص تفسیر میکردند که تشابهی با بازاریان نداشتند. یکی از بازاریان که در صحنه هجوم این افراد به بازار تهران حضور داشت این اشخاص مشکوک را چنین تفسیر کرد: «گروهی با لباسهای خاص بودند که به هیچ عنوان چهرههای مانند آنها در بازار تهران حضور ندارند.»
همزمان با گسترش اخبار درگیرهای بازار تهران، خبرگزاری فارس به سرعت گزارشی را منتشر ساخت. این گزارش با عنوان «حمله اراذل و اوباش»به بازار تهران منتشر شد. روز قبل مهاجمان به بازار با ایجاد سروصدا و شکستن شیشه یکی از بانکهای محوطه بازار، فضا را به سمتی بردند تا واحدهای صنفی اقدام به تعطیلی کردند و سپس با دخالت نیروی انتظامی، غائله پایان یافت؛ اما واحدهای صنفی در سرای اصلی بازار همچنان تعطیل هستند. بازار طلافروشان، پارچهفروشان و فرشفروشان بهطور کلی در تعطیلی قرار گرفتهاند و جو عمومی بهگونهای است که کسی اقدام به بازگشایی واحد صنفی خود نمیکند.
برخی فعالان بازار به اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده که معتقدند باعث کسادی خرید و فروش در بازار میشود و برخی مطالب منتشر شده در رسانه که علت این اعتراض را ترس از شفافیت در فعالیتهای اقتصادی و معاملات برخی کسبه با قاچاقچیها عنوان کردهاند، اعتراض داشتند.
در همینباره رئیس شورای اصناف کشور با تاکید بر اینکه عدهای با خط گرفتن از بیرون بازار درصدد به تعطیلی کشاندن آن هستند، گفت: تاکید میکنم که خطهایی از بیرون بازار و همچنین معدودی که منافعشان با شفاف شدن حساب و کتابها از بین میرود، اقدام به ایجاد فضایی میکنند تا بازار تعطیل شود.
او گفت: چماقداران بازار را به تعطیلی کشاندند و قطعا بازاریان واقعی چماقدار نیستند. همزمان با این جریان جامعه انجمنهای اسلامی اصناف و بازار تهران از اظهارنظر در مورد اتفاقات روز گذشته خوداری کرد. دبیرکل این نهاد نیز بیان داشت که وارد جدالهای رسانهای نخواهد شد.
این اظهارنظر در شرایطی از سوی او صورت میگرفت که بازار تهران در بحرانی سخت گرفتار آمده بود. در همین حال گروهی از بازاریانی که روز قبل با خسارتهای مالی به فروشگاههای آنان وارد شده بود، تاکید میکردند که هیچ چهره بازاری در این اغتشاش حضور نداشته است.
اتفاقات روزگذشته به سرعت تحلیلگران سیاسی را نیز ودار به موضعگیری در مورد این اتفاقات کرد. کمی آنسوتر از بازار تهران گروهی نگران سوءاستفادههای جناحی از این جریان بودند. آنان برای اثبات گفتار خود به رفتار مشابهای اشاره میکردند که در دهه 30 و 40 در بازار تهران رخ داده بود.
در همین حال منابع مطلع نقل میکنند بازار امروز باز خواهد شد. این خبر در شرایطی انتشار مییافت که نگرانیها از اعمال فشار بر اصناف افزایش یافته است. براساس اطلاعات رسمی روز قبل بخشی از بازار تهران شامل بازار فرش تهران، بازار طلافروشان، بازار پارچهفروشان به همراه بخشهایی از بازار چارسو کوچکوبزرگ در اعتراض به طرح مالیات بر ارزش افزوده تعطیل شده بود.
همچنین بخشهای دیگری از بازار تهران نیز مانند بازار کویتیها و بخشهایی از بازار بینالحرمین البته با خاموش کردن چراغهای خود در این حرکت اعتراضآمیز شرکت کردند اما هنوز باز هستند. دستور رئیسجمهور کمکی به بازار نکرد.
درحالی که روز گذشته بازار تهران تحت تاثیر این اتفاقات قرار داشت روسای اتحادیههای صنفی شدیدترین واکنشهای خود را به مهاجمان نشان دادند. آنان هرچند از گفتوگوهای رسانهای منع شده بودند ولی همچنان تاکید میکردند مواضع صنفی آنان با رفتار غیرحرفهای مدیران دولتی به بحران بدل شده است.
در همین حال روز قبل اتحادیههای صنفی به موضعگیری صریح در این مورد پرداختند. رئیس اتحادیه فرش فروشان به صراحت بیان داشت تنها لغو قانون مالیات برارزش افزوده داستان تعطیلیها را پایان خواهد. او در حالی چنین ابراز عقیده میکرد که رئیسجمهور تاکید کرده بود که سازمان امور مالیاتی تنها دوماه را برای تعامل در مورد این قانون قائل شده بود. نامه رسمی رئیسجمهور نیز در شرایطی تاکید داشت که دوماه به بازاریان فرصت داده شود که اساسا سهماه تا موعد اخذ مالیاتها باقی مانده است. مالیات برارزش افزوده در دو فصل سهماه و ششماه اخذ میشود. دوران کنونی نیز فاصله میان این دو فصل به شمار میآید. بنابراین روزهای کنونی دوران سهماه تعلیق اخذ مالیات به شمار میآید. بنابراین دستور رئیس جمهور سودی را برای بازاریان به همراه نداشته است.
قاسم نودهفراهانی، نگرانیهای مجدد
شاید اظهارنظرهای قاسم نودهفراهانی ناگوارترین خاطره بازاریانی به شمار آید که طی روزهای گذشته کسب و کار خود را تعطیل کرده بودند. فراهانی تاکید داشت که اعتصابات بازار از سوی نهادهای بیرونی هدایت میشود، این درحالی بود که اصناف طی هشت روزگذشته در تکاپو بودند که اعتصابات را صنفی نشان دهند. صنوف در تمام مذاکرات خود تاکید داشتند که اعتصاب بازار با عقبگرد دولت پایان خواهد یافت ولی اظهارنظر فراهانی که خود را برای ریاست بر شورای اصناف مهیا میسازد، باز هم بازی را تغییر داد. این اظهارات فراهانی بهطور حتم سرنوشت ریاست او بر شورای اصناف کشور را تغییر خواهد داد.
مهاجمان چه کسانی بودند؟
روزگذشته رسانههای نزدیک به دولت سعی داشتند تا مهاجمان به بازار را اراذلواوباش معرفی کنند. فارس به سرعت با رئیس سابق شورای اصناف کشور گفت وگوی ترتیب داد که در آن آزاد مهاجمان را اراذلواوباش معرفی کرده بود. رئیس سابق شورای اصناف کشور در خصوص اغتشاش بهوجود آمده توسط گروههای ناشناس در بازار تهران گفت: اغتشاش و اعتصاب بهوجود آمده توسط گروههای خارج از بازار و اراذلواوباش است که بازاریان را تهدید میکنند، یا تعطیل کنید یا مغازهها را تخریب میکنیم. محمد آزاد در خصوص اغتشاش بهوجود آمده توسط گروههای ناشناس در بازار تهران گفت: بازار توسط اصناف تعطیل نشده است عدهای هستند که بازاریان را تهدید میکنند که یا تعطیل کنید یا مغازهها را تخریب میکنیم. وی افزود: اغتشاش و اعتصاب بهوجود آمده توسط گروههای خارج از بازار است که باید نیروی انتظامی آنها را شناسایی کند چراکه اتفاقات بهوجود آمده خارج از بازار هدایت میشود و تعطیلی بازار به اراده اصناف نبوده است.
جلسه فوری روسای اتحادیهها
روز گذشته همزمان با آنکه وزیر بازرگانی سرگرم بیان اظهارنظرهای خود در جمع بازرگانان کشور بود،گروهی از روسای اتحادیههای صنفی نشست فوقالعادهای را ترتیب دادند تا شاید به شکلی بحران را پایان دهند. نشست آنان نیز سرانجام با یک مصوبه به پایان رسید:«قانون یک سال به تعویق انداخته شود.» پایان جلسه اما برای دولت چندان کارساز نبود چراکه روسای اتحادیههای صنفی اعلام کردند تا هنگامی که موضوع مالیات برارزش افزوده به صورت رسمی پایان نیابد، تعطیلیها ادامه خواهد داشت.
تولیدکنندگان مخالف اظهارنظرهای فراهانی
روایتهای مستقیم از بازار تهران نشان میدهد که نقل قولهای رئیس مجمع امور صنفی توزیعی تهران در وقوع بحران روز قبل موثر بوده است. بازاریان اظهارات فراهانی را به صراحت مورد نقد قرار میدادند چراکه آنان تمام فعالیتهای خود را تحولاتی صنفی قلمداد میکردند که ربطی به عناصر خارجی ندارد. در همین حال رئیس مجمع امور صنفی تولیدی تهران نیز در قبال اظهارات فراهانی موضعگیری کرد و بیان داشت که این اظهارنظرها را قبول ندارد. رئیس مجمع امور صنفی تولیدی تهران با اشاره به تعطیلی دو روز گذشته بازار، گفت: با صحبتهایی که انجام شده بود قرار بود دیروز بازاریان مغازههای خود را بازکنند اما معلوم نیست چه دستهای در کار است که بازار با مشکل مواجه شد. محمد پورمزرعه ادامه داد: چندین نفر را به بازار فرستادیم تا از شرایط مطلع شویم در تلاش هستیم شرایط را برای ادامه فعالیت بازار آماده کنیم. عضو سابق هیات رئیسه شورای اصناف تصریح کرد: واردکنندگانی که کالاهای قاچاق وارد میکنند با اجرای این قانون به مشکل برمیخورند حتی اگر درصدی به عنوان مالیات از آنها اخذ نشود منافع آنها به خطر میافتد چراکه آنها از شفافسازی هراس دارند. وی گفت: مقاومت برای بازگشایی بازار و پایان اعتراضات از طرف این دسته از افراد شکل میگیرد. بسیاری از واحدهای صنفی مشکلی ندارند و قصد بازگشایی مغازههایشان را دارند اما میترسند با آنها برخورد شود، شیشههای مغازه شکسته شود و اجناس آنها به مخاطره بیفتد که مغازهها را تعطیل نگاه داشتهاند. پورمزرعه ادامه داد: به هر حال تمامی کالاهای رسمی و غیررسمی باید بر اساس اسناد و مدارک عرضه شود از آنجا که کالاهای قاچاق اسناد ندارند و صاحبان آنها در هراسند بیشتر آسیب ببینند.
سکوت روسای اتحادیههای صنفی
روسای اتحادیههای صنفی هرچند به رعایت سکوت دعوت شدهاند ولی همچنان در تماسهای خود با رسانهها نگرانیهای خود را انتقال میدهند. بازار طلا که به پرچمدار معترضان قانون مالیات بر ارزش افزوده در بازار بدل شده است، روزگذشته هم در تعطیلی به سر میبرد. بهرغم توافق اتحادیه طلا و جواهر تهران با سازمان امور مالیاتی و تعلیق این قانون، قرار بود بازار طلافروشان دیروز فعالیت خود را آغاز کند اما از بازار تهران خبر میرسد که نه تنها تعطیلی در بازار حکمفرماست بلکه اغتشاش و شکسته شدن شیشه مغازهها، کار را به دخالت پلیس کشانده است. در همین حال تلاش برای گفتوگو با رئیس اتحادیه طلا و جواهر تهران بینتیجه ماند. گوهربین گفت: قصد مصاحبه ندارم. به ما گفتهاند مصاحبه نکنید. همچنین نایبرئیس اتحادیه طلاوجواهر از اتفاقات دیروز بازار تهران اظهار بیاطلاعی کرد. محمد کشتیآرای اغتشاشات بازار را نه تایید و نه تکذیب کرد.
شعبه اول دادگاه انقلاب شهر یزد، در تاریخ هفت شهریورماه سال جاری ، آقای مهران بندی امیرآباد از فعالان جامعه بهائی در شهر مذکور را به موجب دادنامه 286/87 به اتهام "اجتماع و تبانی بر ضد امنیت داخلی و خارجی کشور" و "تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی به نفع گروههای مخالف نظام ونگهداری تجهیزات ماهواره ای" با وکالت فرهاد دادفر عضو کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای دادگستری فارس با استناد به مواد 500 و 610 قانون مجازات اسلامی به سه سال و نیم حبس و سه سال تبعید از شهر یزد به شهربابک کرمان محکوم کرد.
افزون برآن، پروانه کسب شرکت میثاق کمند (شرکت تجاری متعلق به آقای بندی) لغو گردیده و ایشان به 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی و فعالیت تجاری رایانهای نیز محکوم گشته است.
مغازه و انبار آقای مهران بندی و کلیه وسایل و اموال موجود در آن که عمدتأ قطعات کامپیوتری و متعلق به سفارشات مشتریان شرکت بوده است و کلیه حسابهای بانکی نامبرده توسط مامورین پلمپ و توقیف گردیده است.
این در حالی است که نامبرده بیش از 3 ماه در بازداشت موقت بسر برده که بیش از 40 روز آن در انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات بوده و به دلیل مشکل قلبی و تنفسی چندین بار در بهداری زندان و بخش مراقبتهای ویژه (CCU) بستری گردیده است.
دادگاه با تخفیف قراربازداشت موقت و مرخصی آقای مهران بندی مخالفت نموده است و ایشان هم اکنون در بند موقت زندان مرکزی یزد بسر می برد.
آقای مهران بندی امیرآباد، 45 ساله،شهروند یزد است که فاقد هرگونه سابقه کیفری است. ایشان به دلیل دیانت خویش از تحصیلات دانشگاهی محروم بوده و به شغل آزاد روی آورده بود.
بنام یگانه حق
خبر فوت شادروان خسرو شکیبایی ، خبری بود که باعث اندوه بسیاری از مردم خصوصا دوستاران هنر شد.روحش شاد
نکته ی تاسف بار برای من (علاوه بر فوت ایشان) که خبر آن را در اخبار مشاهده کردم این بود اکه این گونه نقل شد که " خسرو شکیبایی هنرمند عرصه ی سینما وتئاتر سی سال اخیر در اثر ابتلا به سرطان کبد در گذشت ، روحش شاد "
تا کی می خواهیم با این واژه ی سی سال اخیر بازی کنیم؟ (که سال بعد میشه سی ویک سال اخیر!)
خوب همه می دونیم که این بزرگوار از سال 1350 فعالیت رسمی هنری خود را در تئاتر آغاز نمود. حتی چند سال پس از بعد از انقلاب اسلامی با محدودیت حضور در عرصه ی تلوزیون و تئاتر روبرو بود.
حال چطور عده ای به خود این اجازه را می دهند که فعالیت هنری یک هنرمند را محدود به انقلاب نمایند؟
بهر حال جای تاسفه که این هنرمند رو از دست دادیم ،هر چند در خاطره ها زنده خواهد ماند.
من با یک نمونه ی ملموس در این زمینه مواجه شدم.
چند سال قبل از انقلاب اسلامی کتابی با عنوان مفاخر 50 سال اخیر فرهنگ و هنر شاهنشاهی ایران به چاپ رسید. نام پدرم نیز به عنوان استاد در زمینه ی عکاسی هنری به چاپ رسیده بود که چندین و چند مقام اول و دیپلم افتخار از فستیوال های خارجی و داخلی کسب نموده و مدرس ارشد عکاسی بوده.
ولی در بهبهه ی انقلاب اکثر هنرمندانی که نام آنها در این کتاب ذکر شده بود از بیم عواقب آن ،یا از کشور خارج شدند یا کتاب را نابود نمودند.
(در آن زمان حتی تهمت ساواکی بودن ممکن بود جون یه نفر رو بگیره! زیرا جو به شدت انقلابی و ضد عوامل حکومت قبلی بود و همه خوشحال از پیروزی انقلابشان و هر کی رو که جزء عوامل حکومت قبلی می دنستن رو به شدت آزار میدادن.کشته شدن چند تن از همین افراد در خیابان ها توسط مردم چیزی نیست که بشه انکارش کرد که البته با شرایط اون زمون طبیعی بود)
حتی پدرم این خاطره رو برام تعریف میکرد که در بهبهه ی انقلاب همه ی کتاب ها و عکس های یادگاری و دیپلم های افتخار و مدارکشو در جعبه ای دور از دسرس قرار داده بود تا مبادا همین اوراق موجب دردسرش بشه.
(پدرم در آن زمان معاونت هنری کاخ جوان ارومیه رو داشت و همچنین خبرنگار روزنامه ی اطلاعات بود و به خاطر همین پستها با بسیاری از هنرمندان و سیاستمداران و خوانندگان و بازیگران آن زمان که برای شرکت در مراسمات مختلف به ارومیه مراجعه می کردند رابطه ی دوستی داشت و با اکثر آنها مصاحبه و عکس یادگاری داشت.البته در سال 56 به دلیل عدم همکاری با ساواک حکم خبرنگاری پدرم لغو شد)
به امید اینکه این مشکل جدی (بیماری) "سی سال اخیر" که این روزا بسیار اپیدمی شده از بین بره.حداقل در عرصه ی فرهنگ و هنر.